ايليا جون بزرگ مرد كوچك

مسابقه روياي زيبا

من در مسابقه روياي زيبا نفر دوم شدم هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خيلي خوشحالم كه در اولين مسابقه اي كه شركت كردم جزو نفرات برتر بودم از تمامي دوستانم (هم از دوستاني كه به من راي دادند وهم از دوستاني كه به دلايلي نتونستند راي بدهند) خيلي متشكرم با برگزاري اين مسابقه متوجه شدم دوستان گل ومهربون زيادي دارم كه همه جا با من هستند   عكس زير مربوط به منظره بسيار زيبا وديدني چشمه علي در نزديكي دامغان از استان سمنان ميباشد ...
25 شهريور 1391

ديدار با يك دوست عزيز

چند روز قبل به ديدار دوست بسيار عزيزي رفتيم ديدار در پارك لاله بود.... براي رسيدن به محبوب از راههاي صعب العبور گذشتم....   ديديم خبري از يار نيست گفتيم يه كم برگ بچينيم بديم گربه ها بخورندحداقل ثوابي كرده باشيم ....  (به علت گران شدن گوشت گربه ها جديدا به علف خواري روي آورده اند)   ماماني بيا فواره آب ......     بذاريد كمي دست وروم رو بشورم وبه عبارتي خوشتيپ كنم..... از هر چيز بگذريم سخن دوست خوشتر است.....   بچه ها دوست جونم اومده بياييد ببينيدش..... بله پارسا جون دوست كوچولوي من كه خيلي ن...
24 شهريور 1391
1745 0 152 ادامه مطلب

عكسهاي شمال شهريور 91

 مشغول بازي كردن با كاميونهاي بهراد (پسرخاله ام)در پلاژ هستم ماسه بار ميزنم وبعد ميبرم مقصد خالي ميكنم راننده پايه 1 بودن هم صفايي داره براي خودش....   عكس زير هم بهراد اومده  تا با كمك هم ماسه وخاك ها رو بار بزنيم...   نوبتي هم كه باشه نوبت درياست وشنا وآب بازي ما كه رفتيم...   دارم دنبال ماهي ميگردم.....   مدل جديد شناي كرال پشت ....   اين هم شناي كاملا حرفه اي كرال جلو با توپ....   ببينيد بهراد چطوري محو تماشاي من شده آخه شناگر به اين ماهري حتي تو المپيك هم نديده بود...   مس...
21 شهريور 1391

شركت درمسابقه روياي زيبا

دوستان عزيز من در مسابقه روياي زيبا شركت كردم دوستاني كه تمايل دارند به وب زير رفته وبه من راي بدهند آدرس وب مسابقه به صورت زير است:                                http://lavashak.niniweblog.com/post36.php                                                 &nbs...
18 شهريور 1391
1597 0 116 ادامه مطلب

دوران كودكي من

اسم يكي از بهترين دوستان من ديناست   دينا جديدا براي عروسي عمو جونش لباس عروس خريده ماماني وقتي لباس عروس  دينا  رو  ديد به بابايي گفت : عروس خانوم كه لباسش حاضره  بريم يه دست كت وشلوار براي ايليا جون بخريم  بشه آقا دوماد بعد رو به من گفت:ايليا جون ميخواي دينا خانوم عروست بشه؟؟؟؟؟؟؟؟ من هم با تمام انرژي گفتم نه .... ماماني گفت چرا پسرم ديناخانوم خوشگله تازه لباس عروس هم كه داره نميخواي برات بگيرمش؟؟ گفتم :من ميخوام هفت تا زن بگيرم ماماني گفت :حالا چرا هفت تا ؟؟؟ گفتم آخه ميخوام هفت تا زن بگيرم تا دل دينا بسوزه... برداشت ماماني!!!!!!!!!!...
2 شهريور 1391
2032 0 131 ادامه مطلب
1